مهرسا السادات مهرسا السادات ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

مهرسا کوچولو

مهرسای خطر ناک

این روزا مهرسا خیلی خطرناک شده همش میخواد بلند شه و برای همین هم تا ازش غافل میشم دستشو میگره به یک جایی و  بلند میشه حالا این جا ممکن گوشه دیوار باشه .میز شیشه ای وسط سالن باشه و...همشون هم خطرناک .دیگه دلم میخواد تمام وسایلمو جمع کنم از هرچی مبل و تلویزیون و میزه خسته شدم .این کله مهرسا خانم هم ضد ضربه شده تا الان 600 دفعه خورده به پایه مبل 10 دفعه خورده زمین و ...این قدیمیا یه چیزی میدونستن میگفتن :تا گوساله گاو شود دل مادرش آب شود حالا حکایت منه کم مونده بشینم از دست مهرسا گریه کنم . ولی واقعا اگر خود خدا مواظب این نی نی ها نباشه معلوم نیست چه بلایی سرشون میاد .انشاالله همه نی نی ها همیشه سالم باشن ...
15 تير 1390

سلامی دوباره

از همه دوستای خوبم که جویای حال من و مهرسا بودن ممنونم .یک مدتی بود که کامپیوتر ما خراب شده بود و دسترسی به کامپیوتر نداشتیم به همین دلیل وبلاگ مهرسا جون آپ نشد ولی انشاآلله از این به بعد دوباره براش مینویسم .   ...
15 تير 1390

کارهای جدید

از دیروز مهرسا دس دسی یاد گرفته و کلی ذوق میکنه و همش دس دسی میکنه و کار جدید دیگه ای که یاد گرفته اینه که بالاخره بعد از کلی دنده عقب رفتن دیروز یاد گرفت که چهار دست و پا به جلو حرکت کنه البته زیاد نمیتونه و یکی دو قدم که میره میوفته ولی به زودی باید تمام وسایل خونه را جمع کنیم چون مهرسا خانم یاد میگیره که تند و تند راه بره ...
31 خرداد 1390

بله برون

امروز صبح مهرسا کوچولو طبق معمول آخر هر ماه رفت پیش عمو دکتر بیدار مغز .طبق معمول 2 ساعت منتظر نشستیم تا نوبت مهرسا شد .و باز طبق معمول مهرسا کلی با نی نی ها حرف زد و بازی کرد .قربونت بشم الهی که این قدر نینی ها را دوست داری براشون نانای میکنی باهاشون حرف میزنی خلاصه اینکه کلی تو بیمارستان معروف شد ی .ولی وای از زمانی که دکتر میاد تا معاینت  کنه همین که اون گوشی را میزاده روی سینت  جیغت میره هوا دکتر هم برات یک  شعر خوند و گفت :تو که ابروت کمونه تو که چشمات قشنگه ...آخه چرا این قدر کلی بازی در میاری دختر؟ امروز بابایی و مامانی با عموها و زن عموهای مامان میخوان برن بله برون واسه داریوش پسر عمو مامان مهرسا که همش 1 هفته از م...
30 خرداد 1390

تولد کیمیا

٤ شنبه هفته گذشته مهرسا رفت تولد کیمیا جون (دختر دختر خاله مامان )و بر خلاف همیشه که کلی تو جمع گریه و زاری میکرد این دفعه دختر خوبی بود و کلی نانای کرد و بهش  خوش گذشت و مامانش  را اذیت نکرد. این هم عکس مهرسا در تولد کیمیا جون کیمیا جون تولد 4 سالگیت مبارک ...
30 خرداد 1390

9 ماهگی مهرسا

امروز 29/3/90 و مهرسای من 9 ماهه شد .چقدر ر.زها زود میگذره .با این همه سختی بچه داری اصلا نفهمیدم چطوری 9 ماه گذشت انگار همین چند روز پیش بود که فهمیدم دارم مادر میشم و بابا رضا هم پدر ولی به همین زودی دخترم 9 ماهه شد .الهی همه نی نی ها عاقبت بخیر و خوشبخت بشن نی نی منم در کنار اونا خوشبخت بشه . "مهرسا جونم 9 ماهگیت مبارک " ...
29 خرداد 1390

پدر عزیزم روزت مبارک

پدر دستات برام گــهواره بودن دو چشمونت چراغ خونــه من بــجــز تـو از همـه دنیا بریــدم کسی رو مثل تو عاشق ندیدم ببـــــــوسم پینــه دســتات بابا ببـــــوسم صورت چون ماتو بابا نشسته روی موهات برف پیری الهـــی من بمیــــرم تو نمــیری پـــدر ای قبـــله راه ســـــعادت کنارت بودنــــه واســــم عبادت تو رو همچون نفسهام دوست دارم نذار در حسرت چشمــات ببارم بابا جونم روزت مبارک انشاالله 120 سال زنده و سلامت باشی ...
27 خرداد 1390

مامان ورزشکار

الان 7 ماهه که مهرسا خانم گل ما به دنیا اومده و با 9 ماه زمانی که توی  دل مامانیش بوده میشه به عبارتی 16 ماه.یعنی 16 ماهه که مامانی مهرسا خورده و خوابیده و الان تبدیل شده به یک مامان کپل .به همین خاطر مامانی تصمیم گرفت که بره و توی  یک کلاس ورزشی ثبت نام کنه تا هم فعال تر بشه و هم یک ذره لاغر بشه . چشمت روز بد نبینه مامانی . مامانی  که تا قبل از این همیشه ورزش میکرد!حالا شده تنبل کلاس .جلسه اول که اصلا نتونستم با کلاس هماهنگ باشم ولی امروز که جلسه دوم بود خیلی بهتر شدم حالا هم غصه نخور تا چند وقت دیگه دوباره میشم همون مامان فعال.   ...
24 خرداد 1390