مهرسا السادات مهرسا السادات ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

مهرسا کوچولو

عشق چیست ؟

به گل گفتم:"عشق چیست ؟"گفت :"از من خوشگلتر است..." به پروانه گفتم:"عشق چیست؟"گفت :"از من زیباتر است ..." به شمع گفتم :"عشق چیست "گفت :"از من سوزانتر است..." به عشق گفتم :"آخر تو چیستی؟"گفت:"نگاهی بیش نیستم ...
24 خرداد 1390

سفرنامه مهرسا(اولین سفر)

5 شنبه گذشته مهرسا همراه مامان و بابا و بابایی و مامانی و خاله مهناز عازم شمال شد و کلی اونجا بهش خوش گذشت و برای اولین بار دریا را دید .همش دعا میکردم که اذیتمون نکنه ولی قربونش بشم دخمل خوبی بود و خیلی هم خوش سفر(لااقل از بابا رضا که خوش سفر تره ).   اینجا بعد از کندوان مهرسا منتظر صبحانه .هوا هم خیلی سرد بود   اولین نگاه مهرسا به دریا اولین آب بازی مهرسا در دریا         این هم سوگول که مهرسا در ویلا دایی باهاش دوست شد مهرسا در ویلا دایی   مهرسا کنارگل های ویلا دایی(2 تا دندوناش هم معلومه ) ...
24 خرداد 1390

حکایت سپیده

مادر تو رفیع ترین داستان حیات منی .تو به من درس زندگی آموختی .تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی .مادر ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت و سپیده حکایتی از صداقتت.قلم از نگارش شکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک .مادر اگر نمیتوانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک بپذیر.فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار مبارک باد. روز مادر را به تمام دوستای وبلاگیم تبریک میگم ...
24 خرداد 1390

2 تا کتاب جدید

دیروز 2 تا کتاب خریدم به نام های رابطه پدر و دختر و رابطه مادر و دختر .بابا رضا هم خیلی از کتابی که مربوط به خودش بود خوشش اومد و کلی استقبال کرد.   ...
24 خرداد 1390

دومین دندان

جوانه دومین دندون مهرسا خانم هم به سلامتی زد بیرون و حالا دیگه خانم خانما فهمیده که این دندونا به یک دردی میخورن و موقع شیر خوردن حسابی میتونه کیییییییییییف بکنه و پدر مامانش را در بیاره و کلی بخنده .بیچاره مامان مهرسا که باید  گازگازای مهرسا خانم را تحمل بکنه ولی خوب خودمونیم این گاز گرفتناش هم مزه داره مخصوصا وقتی  میخنده و ذوق میکنه ...
24 خرداد 1390

شیطونی

مهرسا خانم  شیطون شده یاد گرفته بره زیر میز     اینم یک کار جدید :بعد از اینکه قاشق میره تو دهنش با دهن پر میگه بوفففففففففففففففففففف و همه غذاش را میریزه بیرون و لباس مامان و خودشو پوفی میکنه   ...
24 خرداد 1390

دعوای مامان و بابایی شدن مهرسا خانم

2-3 روزی که مهرسا خانم حسابی بابایی شده و عصرها که بابا رضا میاد خونه میره بغلش و دیگه پایین نمیاد وقتی هم که به زور از باباش میگیرمش تا بنده خدا یه ذره خستگی در کنه جیغ هایی میزنه و گریه هایی میکنه که خدا میدونه .آخه میدونین 2 روز پیش من 1 کوچولو مهرسا را دعوا کردم و فکر میکنم که با من قهر کرده .ای خدا بچه هم بچه های اون دوره زمونه الان از همین کوچیکی نباید بهشون بگی بالای چشمت ابرو حالا این یک طرف ماجراست  یک طرف دیگه این که در این مواقع همه میخوان کله این  مامان بیچاره را بکنن که چرا به این خانم خانما حرف زدی یکدفعه مامان بزرگا و بابا بزرگا و بابایی همه این مامان بیچاره را دعوا میکنن . بشکنه دستی که نمک نداره این ه...
24 خرداد 1390