مهرسای شیرین من
دیروز تونستی از واکسن فرار کنی چون یک کوچولو بینیت گرفته بود و رفتیم پیش عمو دکتر بیدار مغز.ولی عمو دکتر گفتش که سرمانخوردی و ممکن برای دندون درآوردنت باشه .ولی امروز نتونستی از واکسن فرار کنی و صبح رفتیم مرکز بهداشت 2 تاواکسن زدی تا الان که خدا را شکر زیا د اذیت نشدی خدا کنه تا آخر شب هم همینطوری آروم باشی.ولی شیطون خوب روپوش سفید و آمپولو شناختی چون تا خوابیدی روی تخت شروع کردی به گریه و جیغ جیغ کردن
دو سه روز که خیلی جیغ جیغو شدی و شبا از خواب بیدار می شی جیغ میزنی و نمیذاری مامانی و بابایی بخوابن آخی همش میخوای دمر بخوابی و نمیتونی و بعد هم خواب زده میشی و مامانی مجبوره که بغلت کنه که گریه نکنی تا بابیی رضا بخوابه آخه مجبوره صبح بره سره کار و بابایی هم که خواب آآآآآآآااااللللوووووووووووووووو.
تازگیها یه کلمه های جدیدی یاد گرفتی که بگی مثلآقا .گیشبعد که مامان اداتو در میاره می خندی .
تازه خیلی هم ددری شدی و هر کی میخواد از خونه بره بیرون نگاهش میکنی و میگیااااااااااااااااااااابعدش هم دستات را باز می کنی که بری ددر.
من و بابایی خیلی دوستت داریم