این روزها
این روزا ما خیلی سرمون شلوغه از یک طرف بحث اسباب کشی و جابجایی خونمون از یک طرف دیگه بهسا کوچولو سخت مریضه و بیمارستان بستریه از یک طرف هم اسباب کشی مامان جون و بابا جون (مامان و بابای بابا رضا )که انتقالی گرفتن و دارن میرن مشهد .خلاصه اینکه حسابی سرمون شلوغه ولی از همه مهمترش اسباب کشی خودمون که با وجود مهرسا خانم بعد از یک هفته هنوز نتونستیم خونمون را بچینیم و سر و سامان بدیم و بریم سر زندگیمون و دو هفته هستش که مهمون خونه مامانی و بابایی هستیم . دیشب من و بابا رضا رفتیم بیمارستان که به بهسا سر بزنیم و یک ذره هم کمک زن عمو کنیم که خیلی خسته شده که مامانی زنگ زد و گفت مهرسا خونه را گذاشته روی سرش این قدر که داره گریه میکنه ما هم زودبرگشت...
نویسنده :
مامان مهرسا
11:39