تولد مهرسا
روز پنج شنبه مورخ 89/7/29 ساعت 5 صبح از خواب بیدار شدم بعد از گرفتن یک دوش کوچولو و کمی آرایش بابای مهرسا را از خواب بیدار کردم اون هم وقتی منو از زیر قرآن رد کرد ساعت 7 صبح رفتیم دنبال مامانی مهرسا و سه تایی عازم بیمارستان آتیه تهران شدیم .با این که تا اون موقع عمل جراحی نکرده بودم ولی اصلا استرس نداشتم و ذوق داشتم تا زودتر دختر گلم را ببینم.ساعت 10/30 صبح دکترم اومد بعد از احوالپرسی منو بردن اتاق عمل برخورد همه پرسنل اتاق عمل خیلی خوب بود با خوشرویی ازم استقبال کردن همشون می پرسیدن که نی نی چی و اسمشو چی میخوام بذارم؟منم میگفتم یه دخمل خوشگل به نام مهرسا بعد از 2/3 دقیقه بی هوش شدم هیچی نفهمیدم تا زمانی که تو ریکاوردی شنیدم که صدام م...
نویسنده :
مامان مهرسا
14:19
برای بابای مهرسا
اینم یم پست جدید برای بابای مهرسا که خیلی خیلی دوسش دارم و حاصل عشقمون گلی شد به نام مهرسا که به خاطرش خدا را شکر می کنم ...
نویسنده :
مامان مهرسا
13:23
مهرسا کنار سفره هفت سین 1390 خونه مامانی و بابایی
فصل بهار
کلاغه روی دیوار صدا می کرد قار و قار می گفت خبرخبردار آمده فصل بهار هوا شده پاکِ پاک سبزه در آمد از خاک برفها دیگه آب شدند ...
نویسنده :
مامان مهرسا
15:02
اتاق مهرسا
دل نوشته برای تو
زیباترین چشم انداز تندیس نگاه توست و قشنگترین لحظه لحظه ی خندیدن توست ............ هر کس ز خدا می طلبد راحت جانی من طالب آنم که تو بی غصه بمانی ............ ...
نویسنده :
مامان مهرسا
19:25