مهرسا السادات مهرسا السادات ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

مهرسا کوچولو

امان از دست دندونای مهرسا

٢ هفتس از کار و زندگی افتادیم .همه کارمون شده مهرسا خانم بد اخلاق میگین چرا؟معلومه دیگه همه دندونای مهرسا با هم داره درمیاد امروز یکی فردا یکی دیگه تفلکی خیلی کلافس همش گریه میکنه هر چی گیر دستش میاد میکنه تو دهنش و محکم میکشه به لثه هاش .یک حالت سرماخوردگی هم داره آبریزش بینی و چشم من اول فکر کردم سرماخورده بعد دیدم نه برای دندوناشه .چند شبی بود ساعت 2 نصف شب بیدار میشد و تا صبح ساعت 6 بیدار میموند و گریه میکرد.تفلکی بابا رضا هفته گذشته همش بیخوابی کشیده بود و کلی خسته بود .خدا کنه زودتر این دندونا در بیاد و هم مهرسا راحت بشه و هم من و بابا رضا . . ...
3 مهر 1390

اولین قدم

بالاخره بعد از کلی سر و کله زدن با مهرسا خانم انتظار به سررسید و امروز 2 قدم راه رفت و کلی ما را خوشحال کرد مامانی که دیگه نمیدونست چی کار کنه از بس که ذوق زده شده بود . راستی یک کار دیگه هم امروز انجام داد و اون هم این بود که خودش تنهایی از تخت اومد بالا .آخه همش یک پاش را میاورد بالا که بیاد ولی نمیتونست اما امروز یکدفعه تونستش . این هم داستان شیرین کاریهای امروز مهرسا خانم ...
28 شهريور 1390

لالایی برای مهرسا جون

این شعر لالایی برای همه ماهایی که بچه ها ی دیروز بودیم و مامانای امروز خیلی آشناست و همه ما یک خاطره ای باهاش داریم .من شبا این شعر را برای مهرسا میخونم تا لالا کنه معلوم هم هست که خیلی این شعر را با صدای مامانش دوست داره چون هر لالایی دیگه ای براش میخونم گوش نمیکنه و وقتی این لالایی را  میخونم با دقت گوش میده و خیلی خوشگل لالا میکنه .   کنجشک لالا سنجاب لالا آمد دوباره مهتاب لالا لالالالایی لالا لالایی لالالالایی لالا لالایی گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت خوابیده بیشه لالالالایی لالا لالایی لالالالایی لالا لالایی          جنگل لالا برکه لالا ...
23 شهريور 1390

دلنوشته

مهرسای عزیزم خیلی دوستت دارم هر روز برام عزیزتر از روز قبل میشی .نمیدونی چقدر برام شیرینی .لحظه لحظه دیدن بزرگ شدن و قد کشیدنت برام لذت بخشه . عاشقتم عزیزم ...
22 شهريور 1390

کارهای جدید مهرسا

مهرسا جونم این روزا کارای زیادی یاد گرفته که اگر بخوام به ترتیب بگم ایناااااسسسسسسسس 1- نانای 2-دس دسی 3-بشکن میزنه 4-با زبونش صدا در میاره 5-بای بای میکنه 6-موهاش را شانه میکنه 7- در کابینتا را باز میکنه 8- دست و پاها و مو و سر و چشماش را میشناسه و با انگشت نشون میده 9-هر چیزی را که بخواد با انگشت نشون میده و میگه "ااده " امروز هم یاد گرفته که ما را سر کار بزاره اینطوری که : بهش میگیم مامان کجاست بابا کجاست و ... با دستش میگه "دف " یعنی رفت یا به عبارتی نیست حالا اون فرد مورد نظر پیش روش نشسته ها بعدش میخنده .   اینجا داره زبون درازی میکنه و صدا در میاره   ...
22 شهريور 1390

ما دوباره رفتیم شمال

این 3 روز تعطیلی عید فطر فرصت خوبی بود که ما دوباره به همراه مامانی و بابایی و خاله و خانواده دایی بریم شمال .خیلی خوب بود و خوش گذشت ولی مهرسا خانم یک کوچولو با دایی غریبی میکرد و مامانش را اذیت کرد .ولی در کل خوب بود اینا هم عکسای مهرسا در دومین سفر به شماله مهرسا خانم تو ماشین آروم و قرار نداشت و همش میرفت زیر صندلی   مهرسا سوار قایق بادی زن دایی مهرسا همش دوست داشت روی سقف ماشین بشینه رابطه مهرسا و حیوانات (یدونه کبوتر خوشگل تو خونه دوست دایی بود که حسابی مهرسا را سرگرم کرده بود) مهرسای خسته بعد از کلی آب بازی در دریا مهرسا و سمیع جون و بابا رضا در کنار ساحل   ...
15 شهريور 1390

مهرسا در سرزمین دونه ها

مهرسا خیلی خاله شادونه و دونه ها را دوست داره وهر  وقت خاله شادونه شروع میشه هر جا باشه زود میاد میچسبه به تلویزیون و خاله شادونه میبینه تازه وقتی هم که شعر میخونن دست دسی میکنه . ...
27 مرداد 1390