مهرسا السادات مهرسا السادات ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

مهرسا کوچولو

دومین دندان

جوانه دومین دندون مهرسا خانم هم به سلامتی زد بیرون و حالا دیگه خانم خانما فهمیده که این دندونا به یک دردی میخورن و موقع شیر خوردن حسابی میتونه کیییییییییییف بکنه و پدر مامانش را در بیاره و کلی بخنده .بیچاره مامان مهرسا که باید  گازگازای مهرسا خانم را تحمل بکنه ولی خوب خودمونیم این گاز گرفتناش هم مزه داره مخصوصا وقتی  میخنده و ذوق میکنه ...
24 خرداد 1390

شیطونی

مهرسا خانم  شیطون شده یاد گرفته بره زیر میز     اینم یک کار جدید :بعد از اینکه قاشق میره تو دهنش با دهن پر میگه بوفففففففففففففففففففف و همه غذاش را میریزه بیرون و لباس مامان و خودشو پوفی میکنه   ...
24 خرداد 1390

دعوای مامان و بابایی شدن مهرسا خانم

2-3 روزی که مهرسا خانم حسابی بابایی شده و عصرها که بابا رضا میاد خونه میره بغلش و دیگه پایین نمیاد وقتی هم که به زور از باباش میگیرمش تا بنده خدا یه ذره خستگی در کنه جیغ هایی میزنه و گریه هایی میکنه که خدا میدونه .آخه میدونین 2 روز پیش من 1 کوچولو مهرسا را دعوا کردم و فکر میکنم که با من قهر کرده .ای خدا بچه هم بچه های اون دوره زمونه الان از همین کوچیکی نباید بهشون بگی بالای چشمت ابرو حالا این یک طرف ماجراست  یک طرف دیگه این که در این مواقع همه میخوان کله این  مامان بیچاره را بکنن که چرا به این خانم خانما حرف زدی یکدفعه مامان بزرگا و بابا بزرگا و بابایی همه این مامان بیچاره را دعوا میکنن . بشکنه دستی که نمک نداره این ه...
24 خرداد 1390

مهرسا در کاخ نیاوران

امروز 19 خرداد ماه 1390 .از اونجایی که امتحانات بابا رضا در حال شروع شدن و مهرسا خانم هم نمیذاره که باباش درس بخونه تدبیری اتخاذ کردیم که هم مهرسا یک ددری بره هم ماروز جمعه ای تو خونه نمونیم و هم بابا رضاش یک کمی درس بخونه .به همین خاطر امروز بابابایی و مامانی و خاله مهناز رفتیم کاخ نیاوران مهرسا هم دختر خوبی بود و با دقت تمام کاخ را نگاه میکرد و احتمالا تو دلش میگفت کاش که خونه بابا رضا و مامان هم به این بزرگی و پر زرق و برقی بود نه یک خونه 75 متری که نصفش را هم مبل و میزناهارخوری و... پر کرده و هر طرفی میخوای بری میگن جیزه و اوخ میشی . بگذریم ولی خودمونیم زندگی کردن تو این خونه های درندشت هم لذتی داره هی از این اتاق برو  اون اتاق ا...
24 خرداد 1390

کفشای مهرسا نوروز

این مهرسا خانم ما خیلی کفش دوست داره ولی بر عکس مامان و باباش که دوست دارن کفشهای خوشگلشونو پا کنند مهرسا خانم دوست داره کفشهاش رابخوره و اصلا دوست نداره که کفش بپوشه .همچین کفش میخوره انگار که داره یک پیتزای مخصوص میخوره           ...
3 خرداد 1390

پیش به سوی خوردن پوووووووف

دیروز 89/1/29 بود یعنی روزی که مهرسا خانم وارد 7 ماه زندگیش شد و عمو دکتر گفت که دیگه باید شروع کنه و پوووووووووف بخوره . مامان هم تا رسید خونه برای دختر گلش سرلاک درست کرد که زیا د دوست نداشتی و یک کمی خوردی ولی برای عصری برات سوپ درست کردم که خیلی دوست داشتی و با این که دکتر گفته بود باید از 1 قاشق شروع بشه ولی تو بیشتر خوردی و باز هم میخواستی . الهی قربونت بشم که این قدر خوشگل پوووف میخوری.   "این هم عکس اولین سوپ زندگیت که خوردی " ...
3 خرداد 1390