مهرسا آماده برای رفتن به ددر
شبی که واکسن 6 ماهگی زدی
وای یییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بالاخره تمام شد این شب لعنتی .گل من تا صبح چی کشیدی از اول شب جیغ و گریه و تب 39 درجه و... دیشب این قدر تبت بالا بود که مجبور شدم تمام لباسات را در بیارم و با یک زیر پوش نازک بخوابی همش پاشویت کردیم تا بلکه تبت بیاد پایین .لب به هیچی هم که نمیزدی نه شیر نه فرنی .نمیدونم حالا لج کردهی یا واقعا میل نداری . تفلک مامانی و بابایی تا صبح بیدار بودن و همش بغلت کرد ن و راه می بردنت تا کمتر درد را احساس کنی .من که وقتی دیدم این قدر داغی خودم حالم بد شد و فشارم افتاد .تا صبح چشم رو هم نذاشتم میترسیدم یدفعه بخوابم و تو حالت بد بشه و خدایی نکرده تشنج کنی.خوب خدا را شکر شب سختی را پشت سر گذاشتی ح...
نویسنده :
مامان مهرسا
13:42
uعکس های مهرسا در هفته اول تولد
مهرسا در 6 ماهگی
مهرسا و پسر عمو مهرسا گلم دمر میشه مهرسایی بدون کمک و لق لق خوردن میشینه الهی فدات بششششششششششششششممممممممم ...
نویسنده :
مامان مهرسا
13:19
آینه
این مهرسا خانم آینه خیلی دوست داره و هر وقت گریه می کنه می بریمش جلو آینه و کلی به خودش می خنده ا ...
نویسنده :
مامان مهرسا
12:38
مهرسا در لحظه تولد
امروز شانسی یک عکس از مهرسا پیدا کردم که در لحظات اول تولد ازش گرفته شده و کلی هم ذوق کردم وقتی دیدم این هم بیمارستانی که مهرسا توش به دنیا اومد یعنی بیمارستان آتیه این هم اتاق عملی که مهرسا توش به دنیا اومد(بخش میلاد) ...
نویسنده :
مامان مهرسا
12:31