کودک
از پشت دیوار شیشه ای چشمانم در نگاهش موج بر می دارم نگاهی که آرزو مند فرداهاست همه چیز را در طلای بازی می رویاند و قلب کوچکش سرشار از ترنم زندگی است او را در آسمانه های چشمانش می نشانم و برایش قصه ای از زمین امروز می گویم او دیگر مرا به خوبی در اندیشه اش پرورش داده است و جانب من که می آید دلم را سرشار ازابرهای شعف می سازد آینه نگاهش مملو از فروغ ستاره است از رنگارنگی قصه های من می پرسد تا از پشت هوای زنده ذهنش عبور دهد و گلزار فردا را بسازد روزی برایش همه کهکشان را خواهم گفت تا قلب آسمانیش پر از شربت خورشید گردد ...
نویسنده :
مامان مهرسا
13:07
بدون عنوان
تولد مهرسا
روز پنج شنبه مورخ 89/7/29 ساعت 5 صبح از خواب بیدار شدم بعد از گرفتن یک دوش کوچولو و کمی آرایش بابای مهرسا را از خواب بیدار کردم اون هم وقتی منو از زیر قرآن رد کرد ساعت 7 صبح رفتیم دنبال مامانی مهرسا و سه تایی عازم بیمارستان آتیه تهران شدیم .با این که تا اون موقع عمل جراحی نکرده بودم ولی اصلا استرس نداشتم و ذوق داشتم تا زودتر دختر گلم را ببینم.ساعت 10/30 صبح دکترم اومد بعد از احوالپرسی منو بردن اتاق عمل برخورد همه پرسنل اتاق عمل خیلی خوب بود با خوشرویی ازم استقبال کردن همشون می پرسیدن که نی نی چی و اسمشو چی میخوام بذارم؟منم میگفتم یه دخمل خوشگل به نام مهرسا بعد از 2/3 دقیقه بی هوش شدم هیچی نفهمیدم تا زمانی که تو ریکاوردی شنیدم که صدام م...
نویسنده :
مامان مهرسا
14:19
برای بابای مهرسا
اینم یم پست جدید برای بابای مهرسا که خیلی خیلی دوسش دارم و حاصل عشقمون گلی شد به نام مهرسا که به خاطرش خدا را شکر می کنم ...
نویسنده :
مامان مهرسا
13:23
مهرسا کنار سفره هفت سین 1390 خونه مامانی و بابایی
فصل بهار
کلاغه روی دیوار صدا می کرد قار و قار می گفت خبرخبردار آمده فصل بهار هوا شده پاکِ پاک سبزه در آمد از خاک برفها دیگه آب شدند ...
نویسنده :
مامان مهرسا
15:02
اتاق مهرسا
دل نوشته برای تو
زیباترین چشم انداز تندیس نگاه توست و قشنگترین لحظه لحظه ی خندیدن توست ............ هر کس ز خدا می طلبد راحت جانی من طالب آنم که تو بی غصه بمانی ............ ...
نویسنده :
مامان مهرسا
19:25